🔮چرا افراد نمیتوانند وارد روابط پایدار عاطفی شوند و انسانها عموما کمتر همدیگر را تحمل میکنند و روابط سطحی و بی مبالاتیهای عاطفی و جنسی در روابط بی داد می کند؟
با گسترش روز افزون تکنولوژی و ایجاد شکاف میان خود واقعی و خود آرمانی انسانها در مواجهه با آنچه هستند و آنچه میتوانند باشند، آنچه دارند و آنچه میتوانند داشته باشند، بشر امروز دچار سرخوردگی، افسردگی و انزوا میشود. تمامیت خواهی و وسواس در انتخاب شریک و دوست و همسر به خاطر سلایق و معیارهای وسواسگونه و کمالگرا و چشم و همچشمیهای کوتهبینانه و تنگ نظریها و عقدههای رایج اجتماعی در زمینه اینکه فلان کس دارد من چرا نداشته باشم، یا فلانکس هست من چرا نباشم، باعث شده که بشر امروز دچار وسواسهای بی مورد و کمالطلبانه شده و هر روز بیشتر از دیروز در انزوا و دلمردگی و تنهایی غرق شود. از میان این آسیب انسانهای مبتلا به انزواهایی از نوع مختلف تولید میشوند:
🔮«انزوای وجودی به عنوان عمیقترین سطح سایر انواع انزوا قرار میگیرد. هرچند هم روابط نزدیک و صمیمانه با دیگران داشته باشیم، در نهایت این شکاف باقی میماند. همه ما تنها به دنیا میآییم و تنها از دنیا خواهیم رفت. انسانها در مراحل اولیه هشیاری با استفاده از متمایز کردن خود از باقی جهان، یک خود ابتدایی(ایگوی تعالی یافته) میسازند. تنها پس از طی این مرحله، افراد، هشیار میشوند و میتوانند سایر قسمتهای خود را تشکیل دهند. یک تنهایی بنیادین وجود دارد و افراد نمیتوانند از دانستن دو چیز فرار کنند: ۱- خود فرد است که دیگران را شکل می دهد. ۲- او هرگز نمی تواند آگاهی اش را به طور کامل با دیگران تقسیم کند.
🔮برخی از افراد به ویژه بیماران مبتلا به اختلال شخصیت مرزی، در زمان تنهایی بر اثر از هم پاشیدگی مرزهای اگو درد را تجربه میکنند. این افراد در مورد وجود خود دچار شک و دودلی هستند و معتقدند که وجود آنها، فقط با دیگران نمود پیدا میکند، یعنی تا زمانی که دیگران در مورد آنها فکر میکنند یا به آنها واکنش نشان میدهند احساس میکنند که وجود دارند.
برخی تلاش میکنند که با ادغام شدن و پیوستن به دیگران با انزوا سازگار شوند. آن ها مرزهای اگوی خود را سست میکنند و جزئی از دیگران میشوند. آنها از رشد شخصی و احساس انزوای همراه آن اجتناب میکنند. نکته جالب در مورد عشق رمانتیک این است که «من» تنها در «ما» حل میشود.
🔮برخی دیگر ممکن است به یک کشور، گروه یا پروژهای ملحق شوند، همنوایی با دیگران در طرز لباس پوشیدن، صحبت کردن و شیوه رفتار کردن، باعث می شود که احساس کنیم با دیگران متفاوت نیستیم. به عبارت دیگر، مشابه دیگران شدن، ما را از احساس انزوای ناشی از تنهایی مان محفوظ می کند.
روابط جنسی و عاطفی ناپایدار در شکل وسواس گونه نیز واکنشی رایج به ترس ناشی از انزوا می شود. روابط جنسی و عاطفی بی قید و بند، شیوه ای قدرتمند و در عین حال موقت برای رهایی از احساس تنهایی میشود. به این دلیل موقت که تبدیل به کاریکاتوری از روابط میشود و به این دلیل، شاهد بازتولید روابط عاطفی و جنسی ناپایدار برای کامل کردن پازل معیارهای کمال طلبانه وسواس گونه میشوند، به همین علت نیز افراد مبتلا به وسواس جنسی و عاطفی با تمام بخشهای وجودی یک فرد رابطه برقرار نمیکنند، بلکه فقط با قسمتی که ارضا کنندهی نیازهایشان است رابطه برقرار میکنند. این افراد چه بسا شریکان جنسی و عاطفی خود را به حد کافی و لازم نمیشناسند، آنها فقط بخشهای تسهیل کننده اغواگری و فعالیت جنسی و عاطفی خود را می توانند ببیند.(Surce: Technical English in the Field of psychology)
و این یعنی نهایت خودخواهی و استفاده ابزار گونه از دیگران…
0 دیدگاه در “چرا انسان امروز تنهاست؟”