نقدی به طرح تست بسندگی زبان فارسی
اخیراً شاهد طرحی تحت عنوان سنجش سلامت برای کودکان پیش دبستانی ارائه شده است. این طرح که با اعلام معاون آموزش ابتدایی وزارت آموزش و پرورش و همکاری سازمان آموزش و پرورش کودکان استثنایی در حال انجام است، با هدف بررسی میزان آمادگی انحصاری زبان فارسی، و تحت عنوان: سنجش سلامت اعلام شده است.
مجریان این طرح از کلماتی مانند: «خدمات مترقی و ارزشمند» استفاده کردهاند. اینکه چنین طرحهایی در مقایسه با کشورهای توسعه یافته و حتی کشورهایی بسیار کم توسعه یافته تا چه اندازه مترقی و ارزشمند است، قابل بررسی است.
در این طرح که برای پنج سالهها و چهار سالهها ارائه شده، از کلماتی مانند: “مداخله” نیز استفاده شده است. «اگر بتوانیم سنجش را دوسال عقب ببریم امکان مداخلات بهتری فراهم میشود!» در بخشی دیگر از سخنان معاون آموزش ابتدایی عبارت: «عدالت آموزشی» را نیز میخوانیم!
نمیدانم معنای کلمهی “عدالت” به چه شکلی تفسیر میشود! آیا اینکه از بین بردن زبان مادری جمعیت غیرفارس، عدالت نامیده شود یا نه، نیاز به قضاوت صاحبنظران روانشناسی آموزشی و علم اخلاق دارد.
حل مسالهی افت تحصیلی به خاطر عدم تحصیل به زبان مادری با از بین بردن زبان مادری و کشتار هویتی، شبیه این نیست که دندان درد را با کشتن صاحب درد درمان کنیم؟!
اگر جمعیت غیرفارس در کنار دستهی دیرآموزان قرار داده میشود، مقصرش متولیان امر آموزش است(علت)، یاجمعیت غیرفارس (معلول)؟ حال غافل از اینکه در طی چند دههی اخیر قشر عظیم روشنفکران، دانشمندان، هنرمندان و حتی رتبههای برتر کنکور و سایر رقابتهای علمی از بین همین جمعیت است.
با بررسی کشورهای توسعه یافته و حتی بسیار کم توسعه یافته، از اینکه مسئولان رویکرد علمی، عملی و زیربنایی داشته باشند بیشتر قطع امید کرده، بر میزان تاسفمان میافزاید.
کشورهای زیادی را سراغ داریم که مردمش به چند زبان صحبت میکنند اما سیستم چند زبانهی موفقی هم دارند. کشورهای کانادا، بلژیک، بوسنی و هرزگوین، پاپوآ، گینه نو، روآندا، سیشل، وانوات، اتریش، سنگاپور، سنگاپور، اسپانیا، سوئیس، پالائو، عراق، افغانستان، آفریقای جنوبی، هند، بولیوی و…که از سه تا سیوهفت زبان رسمی در کشور دارند و مشکلی هم ایجاد نمیکند.
چرا دو زبانگی را فرصتی برای رشد قابلیتهای مغزی و علمی افراد جامعه ندانیم؟
وقتی نظریه یوریل واینرایش و هاکت را در خصوص تعریف فرد دوزبانه میخوانیم، به این نتیجه میرسیم که، چه بسا تعریف متصدیان و مسئولان آموزشی از دو زبانگی یک تعریف غیرنظری و اشتباه هم باشد! به زعم اینان دوزبانه فردی است که در خانه و جامعه به یک زبان تکلم کرده و در مدرسه به زبانی دیگر تحصیل میکند. حال آنکه دو زبانه از تعریف بسیاری از زبانشناسان شبیه تعریف واینرایش است، او دوزبانه را کسی مینامد که بتواند دو زبان را به تناوب و به جای یکدیگر به کار گیرد: «دوزبانه به کسی گفته میشود که بتواند برای ارتباطات اجتماعی از دو زبان استفاده کند.»
چرا اقلیت ارمنی از حق تحصیل به زبان مادری برخوردار میشود اما سایر ملل غیرفارس هر روز بخشنامه و روشی مدرن و جدیدتر برای اضمحلال هرچه بیشتر زبانشان دریافت میکنند؟!
چرا مسئولان امر تحقیقات گسترده زبانشناسی در حوزه یادگیری را مدنظر قرار نداده و از پتانسیلهای دوزبانگی برای ارتقای سطح یادگیری استفاده نمیکنند؟ مثلا در تحقیقی که کشاورز و آستانه (۲۰۰۴) انجام داده بود، با مطالعه روی دو زبانههای فارسی- تُرکی نشان داده بودند که دوزبانگی تاثیری مثبت در فراگیری واژگان زبان سوم (انگلیسی) دارد.
یا تحقیقی که به اهمیت استفاده از زبان مادری میپردازد که میتواند اشتیاق آنها را برای یادگیری از طریق کم کردن درجه و شوک زبانی و فرهنگی را که آنها مواجه میشوند زیاد کند. (اویرباخ، ۱۹۹۳) یافتهها و تحقیقات علمی نشان میدهد که یکی از بهترین شاخصها و پیشبینی کنندههای توانایی در زبان دوم تسلط در زبان مادری است. (کارگروه استانفورد، ۱۹۹۳)
و در پایان، این مسئولان که نگاهی زیربنایی و انسانی به قضیه ندارند، چطور با ابعاد روانی این مساله مواجه شده و با جمعیت شصت- هفتاد درصدی مطالبهگر کشور چه خواهند کرد؟
لمبرت مینویسد که فراگیران زبان دوم همزمان که شروع به از دست دادن مقداری از وابستگیها به فرهنگ بومی خود میکنند، نوعی احساس تاسف و سرخوردگی را تجربه میکنند. (۱۹۶۷)
ایلقار موذنزاده
0 دیدگاه در “نقدی به طرح تست بسندگی زبان فارسی”